سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پوزیویتیسم

پوزیتیویسم منطقی به عنوان یک جنبش فکری که در دهه 1920 پایه گذاری شد، در مدت کوتاهی تاثیر توانمندی بر شناخت شناسی و فلسفه علم عمدتا در کشورهای انگلیسی و آلمانی زبان گذاشت.
دانشمندان و فیلسوفان مختلفی به مبارزه با این جنبش فکری پرداختند. از جمله مشهورترین این افراد، کارل ریموند پوپر است. در این نوشتار به بررسی انتقادات پوپر می پردازیم.

در سال 1907 جمعی از دانشجویان ، هر پنجشنبه شب در کافه ای قدیمی در شهر وین گردهم جمع می شدند تا درباره علم و فلسفه بحث کنند، آنها به شدت تحت تاثیر «ارنست ماخ» بودند. ماخ ، کرسی تاریخ و نظریه علم استقرایی در دانشگاه وین را برعهده داشت. کار عمده او پرورش بیشتر تجربه گرایی بارکلی و هیوم بود. این انجمن دوستانه درپی آن بود که حق فیزیک نظری ، ریاضیات و منطق را ادا کند و در عین حال از آموزه کلی ماخ که می گفت «علم اساسا توصیف تجربه است» عدول نکند. مجلس انس دوستانه آنها، آغازی بود برای شکل گیری گروهی که بعدها به حلقه وین معروف شدند و رای فلسفی آنها تجربه گرایی منطقی و یا پوزیتیویسم منطقی بود، نامی که فایگل به مجموعه افکار گروه داده بود. این گروه در سال 1928 به وسیله موریتس اشلیک (1882 - 1936) فیلسوف و فیزیکدان مشهورآلمانی تاسیس شد.
رودولف کارناپ ، اوتو نویرات ، فیگل ، فیلیپ فرانک ، کورت گودل و هانزهان از بزرگان آنند و بسیاری از کسانی که درباره همبستگی های علوم طبیعی ، ریاضی و فلسفه کار می کنند، بدان گرایش دارند.
اصل اساسی پوزیتیویسم منطقی «اصل اثبات» و معطوف به برچیدن بساط گسترده سخنان متافیزیکی بی معنا، یا دست کم مهیا ساختن آنها برای تحقیق تحلیلی دقیق است. این آموزه حاکی از آن است که 1- معنای یک جمله ، مطلب ، یا عبارت به اتکای شرایط صدق آن مطرح می شود 2- چنین صدقی یا باید توسط مشاهده تجربی یعنی از طریق دانش اکتسابی مستقیم یا نتایج آزمون علمی تعیین شده و یا منحصرا از صورت منطقی (تحلیلی) عبارت موردنظر چنان که در ریاضیات و هندسه دیده می شود و استدلال استنتاجی (قیاسی) اخذ شود. این تحلیل اخیر، مادام که محمول هایش تنها حامل همان مفروضات موضوع خود باشند، تحلیلی صرفا همان گویانه است. به طور کلی برنامه کار اثبات گرایی منطقی دو وجه دارد؛ منفی وجه منفی آن اثبات امتناع متافیزیک یا فلسفه اولی است و وجه مثبت آن تفسیر منطقی نتایج علوم گوناگون و تحویل آنها به یک زبان علمی عمومی.
مخالفت آنها با فلسفه اولی از اینجا ناشی می شود که اولا از لحاظ اینان دانش زاده تجربه حسی است و ثانیا معتقدند که تحلیل زبانی قضایای فلسفه اولی منجر به اجرایی می شود که از تجربه حسی بی واسطه خبر می دهند.
اثبات گرایان که هر یک از شاخه های علم را دستگاهی از جمله ها تلقی می کنند، می کوشند که جمله ها را به عناصر سازنده خود تجزیه کنند و نیز روابط و قواعد منطقی ترکیب عناصر سازنده را بیابند.
به این ترتیب معلوم می شود که عناصر اصلی یک دستگاه علمی معدودند. اثبات گرایان منطقی می کوشند که همه علائم را مانند علم ریاضی به صورت نمادی درآورند. چنان که اصحاب منطق ریاضی ، منطق ارسطویی را به هیات نمادی درآوردند.
مکتب نوپوزیتیویستی که یگانه دستاورد واقعی جنبش تجربه گرایی معاصر به شمار می رود، به پوزیتیویسم کلاسیک آگوست کنت و از آن گذشته به تجربه گرایی انگلستان در سده هجدهم باز می گردد.
با وجود این ، این مکتب بی واسطه از آمپیریوکریتیسیسم آلمان مشتق شده است.
علاوه بر آمپیریوکریتیسیسم ، انتقاد از دانشها در فرانسه ، تعالیم راسل و نیز گسترش منطق ریاضی و فیزیک نوین آلبرت اینشتین شدیدا مکتب نوپوزیتیویستی را زیر نفوذ قرار داده اند.